جشن گلریزان خبرنگاران پشت درهای بسته!
بیمهری نیروی انتظامی، بغض خبرنگاران، اندوه کودکان سرطانی
- توضیحات
- نمایش از دوشنبه, 14 مرداد 1392 21:53
- بازدید: 1143
من برای سلامتی تو حاضرم آنقدر نمیرم تا به جای تو بمیرم" ، دل نوشته زیبایست. دل نوشته مادری که فرزندش از درد و رنج سرطان نمی داند زندگی چگونه زیباست.
برایش عمر مفهومی ندارد چرا که تمام عمر او سفر است. تنهایی، درد و دوری از اجتماع است. نمی گوییم مرگ است اما تنفس او مانند ریزش برگ است.
برای لحظه ای تصور کنید مو ندارید، درد و رنج دارید و هر روز باید آمپول هایی را مصرف کنید که آثارش بدنتان را خالکوبی می کند. حس ندارید راه بروید چه برسد که بدوید. ترجیح می دهید در سکوت و تنهایی به نقطه ای خیره شوید. انگار قرار نیست شادمانی نصیبتان شود.
لرزه بر اندامتان می افتد. ای کاش ها، سرریز زبانتان می شود. آه، افسوس و ...؛ سرطان با کسی تعارف ندارد. بخواهد یقه می گیرد. من و تو ندارد، بخواهد ایستاده میمیری!
انگار به ما نیامده کار خیر انجام بدهیم. دنبال تاسیس امور خیریه نبودیم. فقط می خواستیم دست بوس کودکان سرطانی و بیماران خاص باشیم اما این عزیزان هم مانند ما بدشانس هستند. در شبی که می خواستیم خوشبختی مردم و خیرین را با آنها تقسیم کنیم دل هایمان را تاریک کردند.
بی مهری نیروی انتظامی تلخ ترین هدیه به خبرنگاران در هفته خبرنگار در شب به یادماندنی بود. انگار آنها متفاوت با احساسات و عواطف بودند. انگار دل هایشان با کودکان سرطانی نبود. بهانه کردند تا خانواده ها نتوانند در این شب نیکوکاری سهیم باشند. بهانه ای به نام ورود بانوان ممنوع! آن هم در بازی دوستانه که نه رقابت در کار بود نه حساسیت و تنش!
نمی دانیم شعارها چه وقت می خواهد به عمل تبدیل شود. می گویند بانوان هم حق انتخاب دارند، باید در اجتماع پیشرفت کنند.
انگار قرار است بانوان به مسابقه گلادیاتورها بروند که اجازه ورود ندادند. پس این همه تاکید بر تقویت بنیان خانواده ها، داشتن فضای سالم و مناسب تفریح و فراغت جوانان و مهمتر از آن، تعریف جایگاه مناسب برای بانوان در ورزش برای چیست.
قرار نبود این مراسم، مراسم بزم باشد. کسی هم آواز نمی خواند، پایکوبی هم نبود، کسی هم شعار حیا کن، رها کن نمی داد. اینجا قرار بود معنویات انساندوستانه سرلوحه باشد. قرار بود پول ها همچون خمس و ذکات صرف امور خیر شود. برای کودکان سرطانی، برای همان کودکانی که اگر زحمت بکشید و به دیدنشان بروید موهای بدنتان سیخ می شود.
نگذاشتید این گلریزان شکل بگیرد. در این ماه ضیافت خدا که همه بیماران محتاج دعا و امور خیریه هستند. بغض خبرنگاران را هم که اهمیتی ندارد لااقل اشک و اندوه کودکان سرطانی را می دید. خدا پدر و مادر کوچولوهای فوتسال ایران را بیامرزد که حداقل با ویژگی های شخصیتی خاص خود و بازی جذابشان حداقل تماشاگر حاضر در ورزشگاه را به وجد آوردند.
خدا نکند به سرطان مبتلا شوید آن وقت هست درک می کنید ما چه شبی را سپری کردیم و سرطانی ها چه شب هایی را...